خاطرات یک سمپادی
و اینک...
جی
جی
جی
جییییییییییینگ
در قلب تپنده زمستان سفید دختراسفندی متولد می شود...
در 13 سال پیش و در چنین شبی ساعت 6:00 نوزادی متولد شد حالا بیخیال این حرفا.
بریم سراغ کیک تولد:
:
همه به افتخارم با صدای آهنگ دست بزنید:
و حالا نورافشانی و چراغانی:
دیگه وقتش رسیده که همتون به من تبریک بگید:
به مناسبت قدوم سبزتان بفرمایید از خودتون پذیرایی کنید.خواهش میکنم.وبلاگ خودتونه.تعارف و اینا رو بذارید کنار:
اگه کادو مادو هم آوردی همین الان بده که دیگه حال ندارم بنویسم:
خب دیگه جشن تولدم رو همین جا تموم میکنم.از همه شماهایی که قدم رنجه فرمودین و اومدید تشکر ویژه میکنم.امیدوارم به همتون خوش گذشته باشه.بفرمایید وبلاگ های خودتون.
نظرات شما عزیزان:
tags:
